زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شام
همین که نـامِ بلـنـدت به هر زبان افتاد چه شور و وِلوِلهای در دل جهان افتاد برایِ ذکـرِ مـصـیـبت دلـم گرفت آتش و سیلِ گریه و ماتم به عمقِ جان افتاد به وقتِ غارت و حمله چه بر سرت آمد؟ که شمر خسته شد و خولی از توان افتاد! به روی نیزه و در جمع این حرامیها رقـیـه دیـد تـو را و نـفـس زنـان، افـتاد یزید بیشـرف امـا مـیـانِ بـزمِ شـراب به جانِ زخمِ سر و صورت و دهان افتاد به رویِ طشت طلا و به پیشِ چشم همه چـقـدر روی لـبـت ردِّ خـیـزران افتاد! |